مهتاب محبوب
نویسنده،
مترجم
از بچگی جدی بودم. حالا چی شده با این روحیه، اولین ترجمهام حسابی بانمک از آب دراومده، از عجایب روزگاره. خاطرهی معروف کودکیم کتابدزدی توی سن چهارسالگیه. کلاس پنجم و رؤیای فضانورد شدن بهخوبی یاد میآد. بعدها زمینِ روبهروم دیدنیتر شد و رؤیای فضا دورتر. کتابها هزارتوهایی برام میساختند که از هر فضایی دورتر، اما واقعیتر بود. زندگینامهی آدمهای بزرگ رو که میخوندم، همهش فکر میکردم من تا سن اونها چقدر وقت دارم. حالا که سیوسه سالهم، دلم نمیخواد چشمم به اون زندگینامهها بخوره، بسکه بیشتر اون سنها رو رد کردهم. سالهای زیاد نوشتن برام چیزی بود خواستنی و دور، فکر میکردم نویسندهها موجودات عجیبغریبیاند. اما بعد برام راهی جز ترجمه کردن باقی نموند. دیگه پشتِ هم مینویسم و دنبال صداییام که آشوب توی کلهی من رو بیرون بکشه. دوست دارم نوشتههام راه دخترکوچولوها رو برای رسیدن به رؤیاهاشون هموارتر کنه. راستی، اگه شما از اونهایی هستید که دوست دارند زودتر بزرگ شوند، باید بگم من هم از اونهام که کاملاً بهتون حق میدن.