آلن مکدونالد
نویسنده
آقای غارنشین از ترس
اینکه بقیهی
غارنشینها
فکر نکنند او از یک بز ترسیده، مجبور شد دست همسر و بچهاش را بگیرد و خانه و زندگی را از غار
کوهستانیشان
ببرد به شهر ساکت و آرام بیدِلسدِن.
غارنشینها عاشق این چیزها
هستند:
کیک بز
بوی گند و سروصدا
قایمشدن زیر پلها
برای همین وقتی یک
خانوادهی
غارنشین به منطقهی
بیسروصدایی
مثل بیدلسدن اثاثکشی
میکند،
احتمالش هست که اوضاع بیریخت (و شاید هم پشمالو و بوگندو) شود. مخصوصاً اگر همسایهبغلیِ خانوادهی پریدل باشند. عجب اشتباه
بزرگی! خانوادهی
پریدل
چشم دیدن غارنشینها
را ندارند؛ غارنشینها
هم چشم دیدن آنها
را ندارند. خلاصه معرکهای به پا میشود...