طاهره ایبد
نویسنده
سال 1342 در شیراز به دنیا نیامدم؟ آمدم.
بچهی اول بودم؟ نبودم.
کودکیام خیلی بیدردسر بود؟ نبود.
نمیخواستم دوچرخهی برادرم را اهلی کنم؟ میخواستم.
توی حوض، بهجای ماهی، قورباغه نریختم؟ ریختم.
برای عروسک مردهام تشییع جنازه نگرفتـــم؟ گرفتم.
بزرگترها نمیگفتند این دختر دیوانه است؟ میگفتند.
وقتی ناراحت میشـــدم، دادوبیداد میکــــردم؟ نمیکردم.
توی پناهگاه نمیرفتم؟ میرفتم.
پناهگاه من، جهان داستانها نبود؟ بود.
خـــــودم را جای شخصیتهــــای داستـــــانها نمیگذاشتم؟ میگذاشتم.
من ششمین بچه از خانوادهای یازده نفره بودم. از دوم ابتدایی داستان میخواندم و مینوشتم. در دانشگاه کارشناسی آموزش زبان انگلیسی خواندم و با عشق به بچهها، برایشان داستان نوشتم تا دنیای تخیلشان را بزرگ و بزرگتر کنم؛ چون تخیل، پناهگاه کودکی من بود.