سمیه یزدانپناه
نویسنده،
تصویرگر
دوران کودکیم رو توی باغ پدریم در کرج گذروندم. نقاشیهام پر بود از پرنده و درخت و... در واقع چیزهایی که توی باغ, موقع بازی کردن میدیدم رو با خیالپردازی خودم به تصویر میکشیدم. توی نقاشیهام سوار کفشدوزکها و قاصدکها میشدم و روی دشتهای سرسبز پرواز میکردم. سرگرمیم شده بود خیالپردازی و نقاشی و قصهگویی. این خیالپردازی همیشه همراهم بود. با وجود همه مخالفتها به هنرستان رفتم و بعد از اون وارد دانشگاه هنر تهران شدم... هر کدوم ازین دورانها برای من که عاشق یادگرفتن و تجربه کردن بودم لذتبخش بود.
همیشه دنبال یه راهی بودم که بتونم تخیلاتم رو به تصویر بکشم و سرم درد میکرد واسه کارهای جدید. زمینههای مختلف مثل تصویرگری کتاب، انیمیشن و بازیسازی رو تجربه کردم تا از غرق شدن تو دنیای خیالپردازی و قصهگویی لذت ببرم.
فکر میکنم تنها کاری که مطمئنم خوب بلد باشم همین خیالپردازی باشه. چون از بچگی همیشه با من بوده و هست و این داستان ادامه داره.